تقوا در قرآن
سفارش به تقوا در جای جای قرآن کریم موج می زند. قرآن علاوه بر این که به کرّات از لفظ تقوا و مشتقات آن نام برده با عبارات غیر مستقیم و کنایی نیز از این اکسیر ارزشمند فراوان یاد کرده است. به عنوان مثال هر جا در قرآن از عمل صالح سخن به میان آمده است نوعی اشعار به مفهوم تقوا وجود دارد. و این همه حکایت از اهمیّت فوق العاده ی این بحث نزد قرآن کریم دارد. قرآن یک بار به در سوره ی عصر به زمان سوگند می خورد و می گوید آدمیزاد در گرداب خسارت است مگر کسانی که ایمان آورده و اهل عمل صالح یا همان تقوا باشند.[50] در جای دیگر این افراد را بهترین مخلوقات بیان کرده[51] ویک جا می فرماید: تا آنجایی که می توانید تقوا پیشه کنید[52] و آن گاه که به این آیه می رسد که «آن گونه که شایسته ی خداست تقوای الهی پیشه کنید»[53] کمر سالکان کوی حق را با همین یک آیه خم می کند. و وقتی می فرماید: إِنَّ أَکْرَمَکمُْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُم[54] برای متّقین سنگ تمام می گذارد. با این همه آدمی وقتی برکات شگفت انگیز و زیبای تقوا را می شنود دوست دارد همیشه جز به تقوا فکر نکند: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِْم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[55]: و اگر اهل شهرها و آبادىها ایمان مىآوردند و پرهیزکارى پیشه مىکردند، یقیناً [درهاىِ] برکاتى از آسمان و زمین را بر آنان مىگشودیم. وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ[56]:و کسی که تقوا پیشه کند برایش راه گشایش قرار می دهیم و از جایی که خودش هم به حساب نمی آورد روزی اش را می رسانیم.
توضیح این که اگر در فضیلت تقوا همین یک آیه نازل شده بود برای تحریک افراد به تقوا کفایت می کرد چرا که مخرجا مطلق آمده و هیچ گونه قیدی نخورده است و در واقع خداوند متعال می خواهد بگوید ما نمی گذاریم انسان متّقی به هیچ وجه در زندگی اش درمانده شود کافی است یک مشکلی در درس یا کسب یا خانواده یا… انسان پرهیزکار پیش بیاید ما بی درنگ بنابر این سنّت خودمان یک راه گشایش پیش پایش قرار می دهیم.
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یجَْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکمُْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمْ [57]
اى اهل ایمان، اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنى دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید) و گناهان شما را بپوشاند و شما را بیامرزد، که خدا داراى فضل و رحمت بزرگ است.
توضیح آن که فرقان یعنی وسیله ی تشخیص حق از باطل. و اولاً پیدا کردن فرقان نتیجه ی طبیعی از اثرات وضعی تقواست چون انسان متقّی به خاطر پرهیز از گناه چشم قلبش آلودگی ندارد و به همین علّت دچار دوبینی، دوربینی، و یا ضعف و یا نزدیک بینی نمی شود. شاعر عرب در این باره می فرماید:
أنارَةُ العقلِ مکسوفٌ بِطوعِ الهَوی[58] یعنی خورشید عقل در پی پیروی کردن از هوای نفس به کسوف می رود.
ثانیاً ما می توانیم از این آیه این استفاده را بنماییم که کسانی که در فتنه ها- یعنی در معرکه ی آمیختگی حق و باطل- دچار سردرگمی می شوند و چه بسا به جانب باطل روی می آورند قطعاً اهل تقوا نبوده اند. چرا که اگر اهل پرهیزکاری می بودند این آیه –که بیان گر یکی دیگر از سنّت های الهی است- شامل حالشان می شد. فصل سوّم
بررسی ارتباط ولایت و تقوا
اکنون پس از این که به جهان ولایت و جهان تقوا نیم نگاهی افکندیم سراغ جان بحث این مقاله یعنی بررسی و کالبد شکافی چند و چون ارتباط ولایت و تقوا می رویم و در حقیقت در پی آنیم که ببینیم آیا بین این دو مقوله ارتباطی هست یا نه؟ بدین منظور ابتدا چند آیه از قرآن کریم و سپس روایاتی که در این زمینه از دهان گهرافشان والیان مذهب حقّه ی امامیّه علیهم صلوات الله اجمعین صادر گشته را مورد تتبّع قرار می دهیم. ان شاء الله تعالی
آیات
1. 35 مائده
آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و (براى تقرب) به سوى او وسیله بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
شرح و توضیح: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی قوله تعالى: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ: «أنا وسیلته»[59].
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد گفتار خداوند متعال که می فرماید: «و به سوی او وسیله بجویید» می فرمایند: من وسیله ی خداوند هستم.
عن النبی صلىّ اللَّه علیه و آله و سلم الأئمّة من ولد الحسین علیهم السلام من أطاعهم فقد أطاع اللَّه و من عصاهم فقد عصى اللَّه هم العروة الوثقى و الوسیلة الى اللَّه.[60]
از پیامبر اعظم صلّی الله علیه وآله منقول است: {وسیله در این آیه} امامان از فرزندان امام حسین علیه السّلام هستند کسی که از ایشان اطاعت کند حتماَ از خدواند اطاعت کرده است وکسی که از ایشان نافرمانی کند قطعاً نافرمانی خدا را نموده است. ایشان ریسمان محکم و وسیله ی {تقرّب} به سوی خدا هستند.
با توجه به این دو حدیث می بینیم که خداوند متعال پس از سفارش به تقوا بی درنگ سراغ بحث ولایت می رود و رستگاری را در گرو این دو مقوله- البته به ضمیمه ی جهاد- می داند: لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. علاوه بر این که تقدّم «اتقواالله» بر «ابتغوا الیه الوسیله» اشاره ای لطیف به تقدم تقوا بر ولایت است و شاید بخواهد بگوید ورود در حصن ولایت منوط به گذشتن از پل تقواست.
2. 10 روم
آیه: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن
ترجمه[61]: سپس سرانجام کسانى که اعمال بد انجام دادند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره کردن آن برخاستند [62]
شرح و توضیح: این آیه بر ارتباط ولایت و تقوا دلالت صریح ندارد بلکه از این باب که می گوید سرانجام بدکاران به تکذیب آیات الهی کشیده شد و اعظم آیات و بزرگترین آنها انبیاء و اولیاء علیهم السّلام مىباشند.[63]گواه این مطلب است که بدکاری و نبود تقوا(الَّذِینَ أَساؤُا) سرانجام به تکذیب صاحبان ولایت که که اعظم مصادیق آیات الله هستند می انجامد.
یک نمونه ی روشن تاریخی
حضرت زینب کبرا آن قهرمان کربلا، و شاگرد مکتب پدرش على مرتضى و مادرش فاطمه زهراء علیهم السّلام در زمان اسارت خویشتن در شهر شام در مقابل یزید بن معاویه آن خون آشام عصر خطبهاى ایراد کرد که یزید را از افراد آیه ی مورد بحث معرفى کرد. چرا که یزید در حضور آن بانوى با عظمت، شروع به خواندن اشعارى نمود که کفر خود را ثابت کرد. بخشی از آن اشعار را با هم مىخوانیم:
لَعِبَت هاشم بالمُلک فلا خبر جاءَ و لا وَحى نَزَل.
لَستُ مِن خندف اِن لَم انتَقم مِن بَنى احمَد ما کانَ فَعَل.
یعنى بنى هاشم، مقام سلطنت را ملعبه و بازیچه قرار دادند. نه خبرى آمد و نه وحى ای نازل شد 2- من از نسل (خندف) نیستم، اگر از پسران احمد درباره ی کارى که کردند انتقام نگیرم!
و چون این اشعار که معنى آنها: انکار وحى و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است بر کفر یزید دلالت و صراحت دارند لذا حضرت زینب کبرا سلام اللّه علیها یزید را از افراد آیه ی مورد بحث معرفى کرد، و به وى فرمود: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى …)[64]
آرى گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مىافتد، و روح ایمان را مىخورد و از بین مىبرد، و کار به جایى مىرسد که سر از تکذیب آیات الهى در مىآورد، و از آن هم فراتر مىرود، و او را به استهزاء و سخریه ی پیامبران و آیات الهى وامىدارد، و به مرحلهاى مىرسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه ی عذاب دردناک الهى راهى باقى نمىماند![65]
3. 119 توبه
آیه: یا ایّها الّذین آمَنوا اتَّقوا الله و کونوا مَعَ الصادِقین
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و همواره همراه صادقین باشید.
شرح و توضیح: اولاً واژه ی «کونوا» دلالت بر استمرار می کند( به همین خاطر کلمه ی همواره در ترجمه آمده است.) ثانیاً احادیثی که در ذیل این آیه به دست ما رسیده است که همگی دلالت بر این مطلب دارند منظور از صادقین اهلبیت علیهم صلوات الله اجمعین یا نماد ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام می باشد[66]. که ما فقط تعدادی از آن ها را در این جا خواهیم آورد. بنابراین در این آیه هم مشاهده می کنیم بحث ولایت و تقوا دست در آغوش یکدیگر آمده است. و حکایت از جدایی ناپذیری این دو مقوله دارد. وامّا احادیث:
? عن برید بن معاویه العجلى قال: سألت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: اتقوا الله و کونوا مع الصادقین قال: ایانا عنى[67].
از برید بن معاویه العجلى نقل شده که می گوید از امام باقر علیه السّلام از این این آیه پرسیدم. امام فرمودند:
ما{اهل بیت} منظور هستیم.
و همین حدیث را جناب صفار در کتاب (بصائر الدرجات) نقل کرده است.[68]
? محمد بن الحسن الصفار: عن الحسین بن محمد عن معلى بن محمد عن الحسن عن احمد ابن محمد قال: سألت الرضا (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: اتقوا الله و کونوا مع الصادقین قال: الصادقون: الائمه الصدیقون بطاعتهم.[69]
احمد بن محمد می گوید از امام رضا علیه السّلام در مورد این آیه پرسیدم امام فرمودند: صادقون فقط ائمه هستند که در اطاعت کردن خداوند متعال صدیق هستند.
? قال امیر المؤمنین (علیه السلام): فأنشدتکم الله جل اسمه ا تعلمون ان الله انزل یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین فقال سلمان: یا رسول الله ا عامه هى ام خاصه؟ فقال: اما المؤمنون فعامه لان جماعه المؤمنین امروا بذلک و اما الصادقون فخاصه لاخى على و الاوصیاء من بعده الى یوم القیامه؟ قالوا: اللهم نعم.[70]
سلیم بن قیس هلالى چنین نقل مىکنند: که روزى امیر مؤمنان علیه السّلام با جمعى از مسلمانان گفتگو داشتند از جمله فرمودند: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا مىدانید هنگامى که خدا” یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین” را نازل کرد سلمان گفت: اى رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند: مامورین به این دستور همه ی مؤمنانند و امّا عنوان صادقین مخصوص برادرم على علیه السّلام و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است. هنگامى که على علیه السّلام این سؤال را کردند حاضران گفتند آرى این سخن را از پیامبر ص شنیدیم.
? عن ابى حمزه الثمالى قال: قال ابو جعفر (علیه السلام): یا ابا حمزه انما یعبد الله من عرف الله و اما من لا یعرف الله کأنما یعبد غیره هکذا ضالا. قلت: اصلحک الله و ما معرفة الله؟ قال: یصدق الله و یصدق محمدا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فى موالاة على (علیه السلام) و الائتمام به و بأئمه الهدى من بعده و البراءه الى الله من عدوهم و کذلک عرفان الله. قال: قلت: اصلحک الله اى شىء اذا عملته انا استکملت حقیقة الایمان؟ قال: توالى اولیاء الله و تعادى اعداء الله و تکون مع الصادقین کما امرک الله. قال: قلت: و من اولیاء الله و من اعداء الله؟ فقال: اولیاء الله محمد رسول الله و على و الحسن و الحسین و على بن الحسین ثم انتهى الامر الینا ثم ابنى جعفر- و اومأ الى جعفر و هو جالس- فمن والى هؤلاء فقد والى الله و کان مع الصادقین کما امره الله. قلت: و من اعداء الله اصلحک الله؟ قال: الاوثان الاربعه. قال: قلت: من هم؟ قال: ابو الفصیل و رمع و نعثل و معاویه و من دان بدینهم فمن عادى هؤلاء فقد عادى اعداء الله.[71]
ابو حمزه می گوید امام باقر علیه السّلام فرمودند: ای ابوحمزه! فقط کسی که خدا را شناخته خدا را عبادت می کند. و امّا کسی که خدا را نشناخته مثل این است که غیر خدا را عبادت می کند این چنین گمراه است. گفتم : خدا اصلاحت کند معرفت خدا چیست؟ فرمودند: تصدیق کند خدا را و تصدیق کند پیامبر را در مورد ولایت علی علیه السّلام و {لزوم} مأموم شدن مردم نسبت به {امامت} حضرت علی و نسبت به {امامت} ائمّه ی هدای بعد از حضرت علی و بیزاری جستن به سوی خدا از دشمنان ایشان و این چنین است شناخت خدا. ابو حمزه می گوید گفتم خدا خیرت دهد چه چیزی است که هنگامی که من آن را انجام دادم حقیقت ایمانم کامل می شود؟ امام فرمودند: دوست داشتن و پیروی کردن اولیاء خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا و این که همراه صادقین باشی همان گونه که خدا تو را به آن فرمان داده است. می گوید گفتم اولیاء خدا و دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ پس فرمودند اولیاء خدا محمّد رسول خداست و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین سپس امر امامت به من{امام باقر علیه السّلام} پایان یافته سپس فرزندم جعفر است – و اشاره کردند به امام صادق علیه السلام در حالی که در مجلس نشسته بود- پس کسی که ایشان{ اهل بیت} را دوست بدارد پس همراه صادقین خواهد بود همان طور که خداوند او را{ به همراهی با صادقین} فرمان داده است. گفتم دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ خدا خیرت دهاد! فرمودند: بت های چهار گانه. گفتم: این بت ها که می گویید چه کسانی هستند؟ فرمودند: ابو الفصیل و رمع و نعثل[72] و معاویه و کسی که دیانت کند به دین این ها. پس کسی که با این ها دشمنی کند حتماً با دشمنان خدا دشمنی کرده است.
? ابن شهر آشوب: من (تفسیر ابى یوسف یعقوب بن سفیان) حدثنا مالک بن انس عن نافع عن ابن عمر قال: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله قال: امر الله الصحابه ان یخافوا الله ثم قال: و کونوا مع الصادقین یعنى مع محمد و اهل بیته.[73]
” نافع” از” عبد الله بن عمر” در تفسیر آیه چنین نقل مىکند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند سپس فرمود: کونوا مع الصادقین یعنى مع محمد و اهل بیته (با پیامبر اسلام و خاندانش).
از اهل سنت نیز از ابن عبّاس این گونه نقل شده:
? عن ابن عباس فى قوله تعالى: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین. قال: هو على بن ابى طالب (رضى الله عنه) خاصه.[74]
ابن عباس در مورد این آیه می گوید: منظور از صادقین فقط علی بن ابی طالب است.
پیام مهمّ این آیه برای مدعیّان ولایت
در کنار همه ی آن چه که گفته شد یک نکته ی جالب باقی مانده است و آن این که چرا خداوند متعال از اهل بیت علیهم السّلام به عنوان صادقین نام برده است؟ اهل بیت صفات زیادی دارند خداوند می توانست بگوید کونوا مع العالمین یا کونوا مع المجاهدین یا تعبیرات دیگر. راز این تعبیر، اهمیّتِ فوق العاده ی راستی و صداقت است. خداوند آهسته می خواهد در گوش ما بگوید اهل بیت صادق اند و تو ای آن که دوست داری نام شیعه ی امیرالمؤمنین را بر تو بنهند بدان که این خانواده را با دروغ و بی صداقتی سر سازگاری نیست. شیعه ی علی ابن ابی طالب شاگرد مکتب جعفر ابن محمد علیه السّلام است که لقبشان «صادق» است[75] و مادرش بانویی است که از بس صداقت داشت صدّیقه اش نام نهادند.-درود خداوند متعال بر این مادر و بر این فرزندان.- در اهمیّت صدق و راستی صدّیق اکبر امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمایند: «الصِّدْقُ عِمادُ الإِسْلامِ وَدَعامَةُ الإِیمانِ ؛ صدق و راستى ستون اسلام و پایه ی ایمان است.»
اگر ستون ساختمانى برداشته شود، فرو مىریزد. اگر مسلمانى صدق و راستى نداشته باشد، اسلام و ایمانش نابود مىگردد. و در کلام دیگر: «الصِّدقُ أَقْوى دَعائِمِ الْإیمانِ (اگر براى ایمان ستونهاى متعدّدى تصوّر کنیم) صدق و راستى قوىترین و استوارترین پایههاى ایمان است.» همانند ستون وسط خیمه که اگر برداشته شود خیمه نقش بر زمین مىشود و براى لحظهاى بر پا نمىماند. و در جمله ی سومی: «الصِّدقُ صَلاحُ کُلِّ شَیءٍ وَالْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَیءٍ. صدق مایه ی اصلاح هر چیزى است و دروغ هر چیزى را نابود و فاسد مىکند.»[76]
آری دروغ یک بی تقوایی بزرگ و دشمن روشن و تابلو دار صداقت است. امّا دروغ فقط به زبان منحصر نمی شود. ما دروغ عملی هم داریم: تقلّب یک دروغ عملی است[77] و چون صادق واقعی کسی است که علاوه بر دوغ اهل تقلّب هم نیست. و از طرفی اهلبیت علیهم السّلام نیز صادق اند نتیجه می گیریم که ولایت مدار حقیقی نه اهل دروغ و نه اهل تقلّب است.
بنابراین دیدیم که این آیه از دو راه و از دو مسیر بر ارتباط بین ولایت و تقوا دلالت می کند یکی ظاهر آیه که می فرماید تقوا پیشه کنید و معیّت روحی با اهل بیت علیهم السّلام داشته باشید و دومی نکته ی ظریف و لطیفی بود که در واژه ی صادقین تعبیه شده بود.
.: Weblog Themes By Pichak :.