سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.مثنوی معنوی
[2] وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِیر .جز خدا برای شما سرپرست و یاوری نیست.( توبه آیه116)               لازم به یادآوری است که بیشتر قریب به اتّفاق ترجمه هایی که از قرآن کریم در این پژوهش آورده ایم از استاد شیخ حسین انصاریان است.
[3] آن کسی که ولایت بر وی إعمال می شود
[4] یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه‏… (قرآن کریم سوره بقره آیه278)
[5] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَة:امام باقر علیه السّلام می فرمایند: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. و هیچ چیزی به اندازه ی ولایت مورد توجه واقع نشده است پس مردم آن چهار چیز را گرفته اند و این یعنی ولایت را رها نموده اند. اصول کافی ج 2 ص 18
[6] قرآن کریم، مائده55
[7] همان، بقره 275
[8] صحاح اللغة، ج 6، ص2529
[9] لسان العرب،ج 15، ص400
[10] مفردات قرآن کریم ص533
[11] همان، ص 534
[12] فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص908
[13] الغدیر،ج3 ،ص225
[14] بیان السعاده، ج1، ص134
[15] تسنیم – ج 6 صفحه 81
[16] الغدیر فی الکتاب و السنه، ج3 :ص225
[17] الصحاح اللغه، ج 6 : ص2529
[18] کتاب العین، ج 8: ص365
[19] لغت نامه ی دهخدا، ج 46، ص 123
[20] تاج العروس من جواهر القاموس، ج 20 : ص311 ـ312
[21] مقاییس اللغه، ج 6 : 141
[22] الغدیر فی الکتاب و السنه، ج 1 : ص362-368
[23] دهخدا ، ج 49 ص 248
[24] لسان العرب، ج 15 : ص410
[25] همان، ص407
[26] محیط المحیط، ص985
[27] قرآن کریم، سوره ی کهف، آیه ی 44
[28] فرهنگ اصطلاحات عرفانی،ص972
[29] فتوحات مکیه، ص547
[30] نص النصوص در شرح فصوص الحکم، ص240
[31] شرح مقدمه ی قیصری بر فصوص الحکم ابن عربی، ص594
[32] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 6 : ص10
[33] از ابتدای اواسط ص 6 تا این جا را از «تفسیر عرفانی آیه ی ولایت» از ص16 تا ص19 (با اندکی تصرّف و تخلیص) بهره گرفتیم.
[34] قرآن کریم، سورة التوبة : آیه 116، سورة العنکبوت، آیه22
[35] خداوند متعال در این آیات نیز صراحتاً بر روی این نکته که ولایت بالاصاله منحصراً از آن اوست تأکید نموده است: البقرة: 107 -الأنعام: 51  -التوبة: 74   -الکهف: 26 -السجدة: 4 -الشورى: 8  -الشورى: 31
[36] المائدة : 55: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ: سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن ابى‏طالب‏اند] که همواره نماز را برپا مى‏دارند و در حالى که در رکوعند [به تهیدستان‏] زکات مى‏دهند.
[37] مفردات الفاظ القرآن کریم،  ص 530
[38] سفینة البحار، ج 2، ص 678
[39] قرآن کریم.آیات 88و89شعراء
[40] ترجمه ی استاد شیخ حسین انصاریان
[41] کنز العمال، حدیث .5641
[42] بحارالانوار، ج 70، ص 289، ح .21
[43] بحارالانوار: ج 70، ص 288، ح .16
[44] تسنیم، جلد 18 صفحه 568
[45] ادب فنای مقربان جلد 1 صفحه 389
[46] [شیطان] گفت: به عزّت تو سوگند! که همه آنان را گمراه خواهم کرد (سوره ص، آیه 82).
[47] [شیطان] گفت: به سبب این که مرا گمراه ساختی، [برای گمراه کردن] آنان بر سر راه مستقیم تو خواهم نشست. سپس از پیش رو، پشت‏سر و از راست و چپ آنان به سراغشان خواهم آمد [به گونه‏ای که] اکثر آنان را شاکر [نعمت‏های خود] نخواهی یافت (سوره اعراف، آیات 16 ـ 17)
[48] سوره تغابن، آیه 16.
[49] او با شماست هر جا که باشید و خداوند به آنچه انجام می‏دهید، بیناست (سوره حدید، آیه 4).
[50] وَ الْعَصْرِ(1)إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ(2)إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ
[51]  بینه آیه ی 7
[52] فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم. تغابن 16
[53] یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه  ال عمران 102
[54] حجرات49: به درستی که گرامی ترین شما نزد خداوند باتقوا ترین شماست.
[55] اعراف 96
[56] طلاق 2و3
[57] انفال 29
[58] سیرى در سیره ائمه اطهار(ع) ،ج‏13،ص:420

[59] البرهان فى تفسیر القرآن، ج‏2، ص: 292
[60] تفسیر الصافی، ج‏2، ص: 33
[61] این آیه دو جور ترجمه شده است امّا آنچه مناسب مقام ماست آن ترجمه ای است که تفاسیری مثل نمونه و نور و هدایت از این آیه کرده است. برای آشنایی با این دو تفسیر رک تفسیر من وحی القرآن، ج‏18، ص: 108فضل الله سیّد محمد حسین یا تفسیر نمونه ج‏16 پاورقی صفحه ی 375
[62]. تفسیر نمونه، ج‏16، ص: 375
[63] ترجمه بیان السعادة، ج‏11، ص: 302
[64] تفسیر آسان، ج‏15، ص: 324 به نقل از مقتل الحسین- تألیف سید عبد الرزاق مقرم.
[65] . تفسیر نمونه، ج‏16، ص: 375
[66] یکی از نکات این آیه این است که در آیه ی فوق دو دستور داده شده: نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقین. اگر مفهوم صادقین در آیه عام باشد و همه ی مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد باید گفته شود و کونوا من الصادقین از صادقین باشید نه با صادقین باشید (دقت کنید). این خود قرینه ی روشنى است که” صادقین” در آیه به معنى گروه خاصى است. تفسیر نمونه ج‏8 ص: 182
[67] الکافى ج1: ص162.
[68].  البرهان فى تفسیر القرآن ج‏2 ص: 864 به نقل از بصائر الدرجات: 51/ 1 در حالی که در سندش معلى بن محمد نبود.
[69] همان به نقل از بصائر الدرجات: 51/ 2.
[70]. همان به نقل از کتاب سلیم بن قیس ص150.
[71] همان به نقل از تفسیر العیاشى ج2 ص116.
[72]  به احتمال قوی منظور امام به ترتیب ابوبکر و عمر و عثمان (لعنت الله علیهم اجمعین) بوده است. چه این که در آن زمان ها فضا فضایی نبوده که بتوان با صراحت هر حرفی را زد و معمولاً اهل بیت علیهم السّلام تقیّه می کردند. و ثانیاً واژه ی رمع را اگر حروفش را از آخر به اول بنویسیم می شود عمر.
[73] البرهان فى تفسیر القرآن ج‏2 ص:865 به نقل از المناقب 3: 92 شواهد التنزیل 1: 262/ 357
[74] همان به نقل از نهج البیان 2: 142
[75] .یا جعفربن محمد ایّهاالصّادق یابن رسول الله: مفاتیح الجنان دعای توسل ص227
[76] این سه حدیث از این منبع بود: آیات ولایت در قرآن، ص: 148
[77] مرحوم حضرت آیت الله شیخ جواد تبریزی می فرمایند: تقلّب دروغ عملی است و جایز نیست. مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید ج سوم ص 212
[78] استفتائات جدید، ج‏1، ص: 56
[79] تفسیر القمی، ج‏2، ص: 56. علمه طباطبایی در المیزان می فرمایند: این روایت را کافى نیز به سند خود از ابى بصیر از امام صادق روایت کرده است. ترجمه المیزان، ج‏14، ص: 159
[80] البته شبیه این روایت روایات دیگری از شیعه و سنی رسیده است که می توانید رک: آیات ولایت در قرآن، ص: 378
[81] دیوان حافظ، ص128
[82] روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج‏15، ص: 432
[83] الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج‏6، ص: 379
[84] همان.
[85] تفسیر جامع، ج‏7، ص: 303
[86] تفسیر نمونه، ج‏25، ص: 344
[87] قرآن کریم،سوره هود آیه 38
[88] همان، آیه40
[89] همان، آیات42و43
[90] همان، آیه ی 45
[91] همان، آیه ی46
[92]  بحار الأنوار: ج23 ص135.
[93] رمز عبور2، ص48
[94]  تفسیر نور، ج‏10، ص: 41
[95] .شایان ذکر است که هر آنچه از تر جمه ی روایات تا پایان این بخش می بینید همگی به قلم این پژوهشگر حقیر است لذا اولاً امکان هرگونه خطایی کاملاً طبیعی و متوقع است و ثانیاً از هرگونه ایراد و انتقادی در این زمینه با روی باز استقبال می کنم.
[96] إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏1 ص : 173
[97] از ولایت ما اهلبیت نیست در واقع یعنی نمی تواند حقیقتاً ادعای شیعه بودن ما را بکند =تحت پرچم و خیمه ی ولایت ما نیست =از جرگه ی ما بیرون است =سنخیت و پیوند روحی و معنوی با ما ندارد =ما حقیقتاَ وی را از خودمان حساب نمی کنیم.
[98] إرشاد القلوب إلى الصواب ج‏1 ص : 173
[99] أمالی الصدوق، ص270
[100] بحار الأنوار ج‏10 ص : 352
[101] الکافی ج‏2  ص : 666
[102] گلهاى جاویدان(هزار کلمه قصار) ص : 272
[103] گلهاى جاویدان(هزار کلمه قصار) ص : 272
[104] . مجموعة ورام(تنبیه الخواطر) ج‏2 ص227
[105] مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد ص : 108
[106] مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار ص : 189
[107] رک: رساله ی حقوق امام سجاد علیه السّلام
[108] و این سخن خلاف عقیده ی مسیحیّت امروز است که می گوید اگر یک سیلی به گوش تو زدند آن طرف صورتت را هم در اختیارش بگذار و بگو یکی هم این طرف بزن. یعنی عملاً ظالم را در مورد ظلمی که کرده جری تر کن.
[109] وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ :و یقیناً تو بر ملکات و سجایاى اخلاقى عظیمى قرار دارى (قرآن کریم سوره ی قلم آیه ی4)
[110] .و کرامَتُهُ شاهداً…: حق همسایه این است که اگر حضور دارد به او اکرام کنی…. ترجمه ی رساله ی حقوق امام سجاد علیه السّلام. ص 65
[111] قرآن حکیم از منظر امام رضا (علیه السّلام) صفحه 150
[112] بحار الأنوار ج‏67 ص : 296
[113] بحار الانوار، ج24، ص168.
[114] همان.
[115] عیون اخبار الرضا، ج2، ص258؛ بحار الانوار، ج49، ص318
[116] تفسیر العیاشی، ج2، ص231
[117] ادب فنای مقربان، ج5، ص309
[118] بحار الانوار، ج65، ص28
[119] آیات ولایت در قرآن، ص: 452
[120] بحار الأنوار،ج‏65،ص:152
[121] بحار الأنوار، ج 68 ص 155
[122] البته اگر حجت برایشان تمام شده باشد و یا جاهل قاصر نباشد.
[123] ادب فنای مقربان جلد 5 صفحه 311




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 1:38 عصر | نویسنده : محمدجعفر خانی | نظر

بررسی روایات «لیس منّا»
وَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السّلام قَالَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَنَةً اسْتَزَادَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئَةً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهَا وَ تَابَ إِلَیْه‏[96]
امام رضا علیه السّلام می فرمایند: کسی که هر روز حسابرسی نفس خود را انجام ندهد از {ولایت} ما اهلبیت نیست[97]…
وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَرْحَمْ صَغِیرَنَا وَ یُوَقِّرْ کَبِیرَنَا[98]
پیامبر اعظم صلّی الله علیه وآله می فرمایند: کسی که به کوچک ترهای از شیعیان ما رحم نکند و بزرگتر هایمان را مورد تکریم و بزرگداشت قرار ندهد از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ کَانَ مُسْلِماً فَلَا یَمْکُرُ وَ لَا یَخْدَعُ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ إِنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدِیعَةَ فِی النَّارِ ثُمَّ قَالَ ص لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً وَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِم[99]
امام رضا علیه السّلام به نقل از پدرشان و ایشان از پدرانشان و ایشان به نقل از پیامبر صلّی الله علیه وآله می فرمایند: کسی که مسلمان باشد فریب و نیرنگ انجام نمی دهد پس به درستی که شنیدم از جبریل که می فرمود: فریب و نیرنگ از آتش است سپس پیامبر می فرمودند: کسی که در معامله ی با مسلمانی غش کند و کسی که به مسلمانی خیانت کند از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاکَرَهُ‏[100]
پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که غش در معامله ی با مسلمانی کند یا به او ضرر برساند یا اورا فریب دهد از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَه‏[101]
امام صادق علیه السّلام می فرمایند: بدانید که به درستی که شأن چنین است که کسی که برای همسایه اش نیکو همسایه داری نکند از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
لیس منّا من وسع اللَّه علیه ثمّ قتر على عیاله[102]
کسی که خداوند به او گشایش مادّی عطا کند امّا او در خرج کردن برای خانواده اش تنگ بگیرد از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
لیس منّا من لم یوقّر الکبیر و یرحم الصّغیر و یامر بالمعروف وینه عن المنکر[103]
کسی که پیر را بزرگ نشمارد(در گفتار و رفتار) و به کودک مهربانی و رحمت نورزد و امر به معروف و نهی از منکر نکند از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
وَ قَالَ صلّی الله علیه و آله لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً أَوْ غَرَّهُ أَوْ مَاکَرَه[104]
پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله می فرمایند:کسی که در معامله ی با مسلمانی غش کند یا او را بفریبد یا‏ به او نیرنگ بورزد از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَیْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ وَ شَقَّ الْجُیُوب‏[105]
پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله می فرمایند:کسی که به دیگران سیلی بزند و سینه ها را بشکافد از {ولایت} ما اهلبیت نیست.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ عَلَیْکُمْ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ- وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْخُرُوجِ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَمْلِکْ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ- وَ مُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ وَ مُخَالَطَةَ مَنْ خَالَطَهُ وَ مُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ وَ مُجَامَلَةَ مَنْ جَامَلَهُ وَ مُمَالَحَةَ مَنْ مَالَحَهُ وَ مُخَالَفَةَ مَنْ خَالَفَهُ وَ عَلَیْکُمْ بِاتِّقَاءِ اللَّهِ وَ الْکَفِّ وَ التَّقِیَّةِ وَ الْکِتْمَانِ فَإِنِّی وَ اللَّهِ نَظَرْتُ یَمِیناً وَ شِمَالًا فَلَمَّا رَأَیْتُ النَّاسَ قَدْ أَخَذُوا هَکَذَا وَ هَکَذَا أَخَذْتُ الْجَادَّةَ فِی غُمَارِ النَّاسِ- فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم‏[106]
امام صادق علیه السّلام می فرمایند: بر شما باد به پروا پیشگی و راست گویی و ورع و تلاش زیاد و خارج شدن از نافرمانی خداوند و بدانید که شأن چنین است که کسی که هنگام خشم بر خویشتن فرمان روایی ندارد از {ولایت} ما اهلبیت نیست. و کسی که با شخص همراه خودش، خوب همراهی نکند وبا کسی که با او مدارا کرده، خوب مدارا نکند و با کسی که با او شریک شده، خوب مشارکت نکند و با کسی که با او همسایه شده خوب همسایه داری نکند و با کسی که با او معاشرت کرده معاشرت نیکویی نداشته باشد و با کسی که با او هم غذا شده شراکت خوبی در غذا خوردن نداشته باشد و با کسی که با او مخالفت کرده مخالفت نیکویی انجام ندهد (یعنی در مورد مخالفش عدالت را رعایت نکند مثلاً اگر مخالفش یک سیلی به او زده او در ازای این کار دو سیلی به او بزند در حالی که شرعاً فقط باید همان یک سیلی را قصاص کند) از {ولایت} ما اهلبیت نیست. بر شما باد به پیشه کردن تقوای الهی و خویشتن داری و تقیّه وکتمان. پس به درستی که من به خدا قسم به راست و چپ نگاه می کنم پس هنگامی که مردم را دیدم که فلان و بیسار را گرفته اند. من در شلوغی مردم به صورت جِد راه خودم را می روم. پس تا آن جایی که می توانید تقوای الهی پیشه کنید.
توضیح این که: در شریعت مقدّس اسلام که همان مکتب ناب اهلبیت است هر کدام از همراه و رفیق و معاشر و همسایه و همسفره و… که به نوعی در ارتباط با انسان هستند حقوقی بر گردن انسان دارند که بعضی از این حقوق جنبه ی فقهی دارد که می توان از آن به خط قرمز های شرعی نام برد و برخی جنبه ی اخلاقی دارند که خود بیانگر والایی و عظمت این شریعت مبارک هستند.[107] این مطلب در آیه ی 40 شوری به زیبایی به تصویر کشیده شده است:
وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین‏
پاداش بدى [چون قتل و زخم زدن و اتلاف مال‏] مانند همان بدى است[108] ولى هر که بگذرد و [میان خود و طرف مقابلش را] اصلاح نماید. پاداشش بر عهده خداست یقیناً خدا ستمکاران را دوست ندارد.
بخش ابتدایی آیه در مقام بیان قانون فقهی است: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها. امّا از آن جایی که اسلام فقط فقه نیست و دینی است که پیامبرش صاحب خُلُق عظیم است[109] بی درنگ پس از بیان حکم فقهی پا را فراتر گذاشته سراغ اخلاق می رود و بحث عفو و بخشش را پیش می کشد: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. آخر کار هم می گوید این که ما می گوییم عفو به خاطر این نیست که خداوند متعال از ظلم و ظالم خوشش می آید: إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین. بنابرآن چه که گفته شد می فهمیم که هنگامی که در حدیث می فرمایند ازما نیست کسی که با همسایه اش خوب همسایه داری نکند در درجه ی اول قانون فقهی و حقوق مسَلَّم همسایگی را بیان می کند( مانند تجاوز نکردن به حریم زمین همسایه) و در درجه ی دوم بحث اخلاقی همسایه داری را مطرح می کند( مانند این که هنگامی که یک غذای خوشمزه و خوشبو درست کرده است که می داند بوی آن به خانه ی همسایه رسیده و زن و بچه های آن این بو را استشمام کرده اند به حکم اخلاق اسلامی[110] برای آنها هم مقداری از آن غذا را ببرد. هر چند از نظر شرعی این کار واجب نباشد.)
حسن بن جهم روایت می‏کند که من خدمت امام رضا(علیه‌السلام) بودم و زید بن موسی برادر آن حضرت نزد ایشان بود، حضرت رضا(علیه‌السلام) فرمود: ای زید، تقوای خدا را پیشه کن که ما با تقوا به این درجه رسیدیم، پس کسی که تقوا نداشته باشد و مراقب خدا نباشد، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم. ای زید، بپرهیز از خوار شمردن کسی از شیعیان ما که به واسطه ی تقوا بزرگی یافته است، در این صورت نور تو نابود می‏شود. ای زید، مردم، شیعیان ما را مبغوض شمرده، با آنان دشمنی می‏کنند و خون و مال آنان را حلال می‏دانند، تنها به این دلیل که آنان نسبت به ما محبّت داشته، به ولایت ما اعتقاد دارند. پس اگر تو نیز به آنان بدی کنی، به خود ظلم کرده، حق خود را پایمال کرده‏ای؛ حسن بن جهم گفت: پس از آن، حضرت(علیه‌السلام) رو به من کرده، فرمود: ای پسر جهم. از کسی که با دین خدا مخالفت می‏کند، بیزاری جو، هر که باشد و از هر قبیله‏ای که هست، و هر که با خدا دشمنی می‏کند، او را دوست مگیر، هر کس باشد و از هر قبیله‏ای که هست؛ من به ایشان گفتم: ای پسر رسول خدا! چه کسی با خداوند دشمنی می‏کند؟ فرمود: هر کس که نافرمانی و معصیت او کند؛
نتیجه ی گفتار حضرت رضا(علیه‌السلام) کلام قرآن است که مدار کرامت انسان همان تقواست و کرامت از طریق نسبت خویشاوندی و آرزو و امثال آن به دست نمی‏آید، بلکه از طریق مراقبت و طاعت حاصل می‏شود، و هر کس نافرمانی خدا کند، دشمن اوست و دشمن او چگونه می‏تواند دوست او باشد![111]
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنِ ابْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مَجْلِسَهُ ثُمَّ قَالَ یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه‏[112]
ابی زیاد می گوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودیم که عیسی بن عبدالله قمی وارد شد امام به او خوش آمد گفتند و نزدیکش نشستند سپس به وی گفتند ای عیسی ابن عبدالله! از {ولایت} ما اهلبیت نیست و ارج و قربی هم نیست که کسی در شهری -با جمعیّت صدهزار نفر یا بیشتر- باشد و حال آنکه در آن شهر یک نفر باورع تر از او در آن شهر باشد.
توضیح آن که این حدیث اوج پیوند ولایت وتقوا را از لسان اهلبیت علیهم السّلام به نمایش گذاشته است.
بررسی روایات «منّا اهل البیت»
دسته ای دیگر از روایات که نمایان گر ارتباط بین ولایت و تقوا هستند روایاتی هستند که ائمّه علیهم السّلام در آن ها می گویند فلان دسته از ما اهل بیت هستند. مانند این روایات: إنّ الأبرار منّا أهل‏البیت[113]: به درستی که نیکوکاران از ما اهل بیت هستند. مَن اتقی الله منکم و أصلح فهو منّا أهل‏البیت[114]: کسی که از شما تقوای الهی پیشه کند و {گذشته ی خود را اصلاح نماید} پس او حتماً از ما اهل بیت است. أنت إذا أطعت الله(عزّوجلّ) فأنت منّا أهل‏البیت[115]: تو هنگامی که از خداوند متعال اطاعت کنی پس حتماً از ما اهل بیتی. مَن أحبّنا فهو منّا أهل البیت[116]: کسی که به ما عشق بورزد پس حتماً از ما اهل بیت است.
توضیح این که بین این روایت آخر با سایر روایاتی که تا الآن خوانده ایم چند جور می توانیم جمع نماییم: یکی این که این حدیث در مقام بیان همه ی شرایط منا اهل البیت شدن نیست و صرفاً به فراخور مقتضای صدور، بحث حب را مطرح نموده است. دوم این که عشق اگر عشق حقیقی و راستین باشد اطاعت همه جانبه و مخلصانه از معشوق از تبعات حتمی آن است. آری رشته ی محبّت چنان می کند که شاعر می گوید:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست                                                  می کشد هر جا که خاطر خواه اوست
و کسی که به این معنا ایمان پیدا کند کذب سخن کسانی که در عین لاابالی گری و بی بند و باری دم از دوست داشتن اهل بیت علیهم اسّلام می زنند! برایش روشن می شود.
پاسخ به یک پرسش
در ذیل این دسته از روایات این سؤال ممکن است مطرح شود که آیا مثلاً هنگامی که می فرمایند سلمان از ما اهلبیت است وی هم مشمول آیه ی تطهیر می شود یا خیر؟
آیت الله جوادی آملی در پاسخ این پرسش فرموده اند: بی‏تردید، آنچه در این تعبیرات و مشابه آن آمده است بر فرض صحت صدور مقامی بس بلند را برای افراد یاد شده اثبات می‏کند؛ لیکن این مقام با آیه ی تطهیر و واژه ی (اَهلَ البَیت) ارتباطی ندارد (حتی اگر واژه ی (اَهلَ البَیت) در آیه ی تطهیر را عنوان مشیر برای خمسه ی طیبه ندانیم)، زیرا معیار مورد نظر در این روایات تقوا، اطاعت الهی، بَرّ بودن، محبت آل‏الرسول (علیهم‌السلام) داشتن، شیعه و پیرو آنان بودن و… است که مجانست و سنخیت برای این افراد می‏آورد.
علامه مجلسی در شرح حدیث: أنتم آل‏محمّد، أنتم آل‏محمّد می‏گوید: این تعبیرها همانند سلمان منّا أهل البیت است که بر مبالغه در مشابهت دلالت می‏کند[117]-[118]
بررسی سایر روایات
شخصى به امام باقر علیه السلام عرض کرد: «الحمدللَّه شیعیان شما خیلى زیاد هستند» امام علیه السلام نگاه پرمعنایى به او کرد و فرمود: اینها که مى‏گویى شیعیان ما هستند، آیا این کارها را انجام مى‏دهند؟: هَلْ یَعْطِفُ الْغَنیُّ عَلَى الْفَقیرِ؟ وَ یَتَجاوَزُ الْمُحْسِنُ عَنِ الْمُسِی‏ءِ وَیَتَواسَوْنَ؟ قُلتُ: لا، قالَ: لِیْسَ هؤُلاءِ الشِّیعَةُ، الشِّیعَةُ مَنْ یَفْعَلُ هَکَذا[119]
آیا ثروتمندان این افراد به حال فقراء و مستمندان خود توجّهى دارند و به آنها رسیدگى مى‏کنند؟ آیا بزرگان و نیکوکاران این افرادى که شما آنها را شیعه مى‏خوانید، خطاها و اشتباهات خطاکاران را مى‏بخشند و آنها را مورد عفو و گذشت قرار مى‏دهند، (یا آنها را چندین برابر مجازات مى‏کنند و زجر مى‏دهند!؟) آیا اینها مواسات دارند؟ خوشبختى‏هاى خویش را بین همدیگر تقسیم مى‏کنند (شادی هایشان را با هم قسمت نمایند)؟
آن مرد وقتى این ویژگی ها را شنید شرمنده شد و پاسخ منفى داد. سپس حضرت فرمود: چنین افرادى شیعه نیستند؛ شیعه کسى است که آنچه را گفتم عمل کند.
عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ‏ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنَ الشِّیعَةِ وَ هُوَ یَقُولُ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قُبْحِ الْقَوْل‏[120]
سلیمان بن مهران می گوید بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و در حالی که یکی از شیعیان نزد ایشان بود امام داشتند می گفتند: ای گروه شیعه زینت ما باشید و مایه ی ننگ ما نباشید. با مردم نیکو صحبت کنید و زبان هایتان را حفظ کنید و آن را از فضولی و حرف زشت بازدارید.
وامّا قدرت محبّت اهل بیت
همه ی آن چه که تاکنون از از لسان جواهر فشان ائمّه ی بزرگوارمان شنیدیم درست امّا نباید نا امید شد چرا که دوست داشتن اهل بیت و مبغوض داشتن دشمنان ایشان هر چند به تنهایی ما را در سلک شیعیان نمی گنجاند امّا قدرت باز داشتن از آتش جهنّم را دارد:
مردى به زنش گفت: برو نزد حضرت زهرا علیها السّلام و درباره ی من پرسش کن که آیا من از شیعیان شما هستم یا خیر! آن زن نزد حضرت رفت و پرسید. حضرت فرمود: به او بگو: اگر به آنچه که به تو دستور داده‏ایم، عمل مى‏کنى و از آنچه که نهى کرده‏ایم، خویشتن‏دارى مى‏نمایى تو از شیعیان ما هستى وگرنه، نه.
زن برگشت و فرمایش حضرت را به شوهرش گفت. آن مرد گفت: اى واى! چه کسى پیدا مى‏شود که از گناه و خطا به دور باشد؟ بنابراین، من همواره در جهنّم خواهم بود، زیرا هر کس از شیعیان آنان نباشد، در آتش جهنّم جاودان است. زن نزد حضرت زهرا آمده سخنان شوهرش را براى ایشان بازگو کرد. حضرت فرمود: به او بگو: این چنین نیست، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشتند، هر کس که ما را دوست داشته باشد و دوستان ما را دوست و دشمنان ما را دشمن داشته باشد و با قلب و زبان طرفدار ما باشد، اگر با اوامر و نواهى ما در دیگر گناهان مخالفت کند از شیعیان ما نخواهد بود ولى در عین حال در بهشت است، امّا پس از آنکه در این دنیا به بلایا و گرفتاری ها و یا در صحراى محشر و قیامت به انواع شداید و سختی ها و یا در طبقه ی بالاى جهنّم گرفتار عذاب شدند، به خاطر محبّتى که نسبت به ما داشته‏اند، ما نجاتشان مى‏دهیم و آنان را به نزد خود منتقل مى‏کنیم.[121]
نتیجه گیری فصل سوّم
آن چه که ما از تتبّع آیات و روایات پیرامون ارتباط ولایت و تقوا بدان دست یافتیم این بود که ادعای ولایت اهل بیت بدون تقیّد به ظواهر شرع –که زیربنای اصلی تقواست- کذب محض است و من تعجّب می کنم از جریان فکری ای که امروزه به سردمداری برخی وعاظ و مادحین در جامعه ترویج داده می شود و در آن بیشترین اهمیّت را به «حُبِّ صِرف» داده و لفظاً و حتّی عملاً چنین القا می کنند که تقوا و اطاعت از فرامین شرع مقدّس امری کاملاً فرعی و درجه ی سه و حتی گاهی بی اهمیّت می باشد. معلوم نیست این همه سفارش و توصیه های اخلاقی که در قرآن و روایات آمده برای کیست: کفّار و مشرکین که به قول معروف نشسته پاکند. اهل سنّت هم که طبق اعتقاد ما هر چقدر هم اهل عبادت و تقوا باشند به رو در آتش اند.[122]می ماند شیعه، شیعه هم اگر بخواهد بگوید محبّت به تنهایی مکفی است، آن گاه باید گفت این همه آیات و روایات اخلاقی بیهوده و عبث صادر شده است( نعوذ بالله).
آری به قول آیت الله جوادی حفظه الله تعالی: آن چه مهم است و مایه ی نجات انسان می‏گردد، ایمان و اطاعت مستمرّ است، وگرنه انتساب سببی یا نسبی با اهل‏بیت(علیهم‌السلام) سودی ندارد، چنان‏که ایمان لحظه‏ای، عمل صالح دفعه‏ای، اسلام ظاهری و مانند آن ثمری نمی‏بخشد، هرچند آن عمل صالحِ گذرا بیعت رضوان باشد.[123]
جمع بندی و نتیجه گیری
شیر را بچّه همی مانَد به او
تو به پیغمبر چه می مانی؟بگو
و سرانجام نتایجی که از این کاویدن ها و پژوهیدن ها گرفتیم این شد که:
1.      به قول منطقیون یک مفهوم کلی ای به نام تقوا در معارف اسلامی وجود دارد که بیان گر این مسئله است که هر شخصی به حکم روشن اسلام بایستی دائماً در حال مراقبت از خانه ی دل خویش بوده و این پرنده را اسیر دام عنکبوتی دلبستگی های دنیا نسازد. به قول شاعر:
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب                                 تا در این خانه نباشد به میان جز یادش
2.      یک مفهوم کلی ای نیز به نام ولایت در عرصه ی معارف اسلامی هست که حکایت از سرپرستی مخصوص حضرت حق و فرستادگان او دارد. ولایت اصالتاً متعلّق به خداوند و بالعرض و به اراده ی خود حضرتش به فرستادگانش تعلّق می گیرد.
3.      ولایت و تقوا دو مفهومی هستند که هر چند در تعریف از لحاظ جنس و فصل و سایر ممیّزات منفک از یک دیگرند امّا در عالم واقع، دست بر گردن همدیگر آویخته اند. و این آویختن و پیوستگی هست و تا ابد خواهد بود مگر این که در بدنه ی معارف اسلامی یک سِری تغییراتِ بنیادینی رخ بدهد!!!
4.      و از همین پیوستگی است که ما حکم می کنیم که احدی نمی تواند ادعا کند که تحت ولایت خداوند متعال یا اهلبیت علیهم السّلام است و در عین حال بنای بر مراقبت از خویشتن (بنای بر پرهیزکاری) نداشته باشد.
5.      خداوند پاک است پاک پاک. یک ذرّه آلودگی و عیب و کمی و نقص به درگاهش راه ندارد (سبحان الله). سالکان راه او که در رأس شان انبیا  و همچنین اهلبیت علیهم صلوات الله قرار دارند نیز پاک پاک اند آن قدر پاکند که به مقام «عصمت» رسیده اند. این جاست که عقل می گوید رهروی این طریق هم ناچار می بایست با «تقوا» در زدودن ناپاکی از خویشتن بکوشد تا به دنیای قشنگ پاکان راه یابد.
6.      در نظام حکومتی ولایت فقیه نیز هر کس متّقی تر باشد مقرّب تر است چراکه ولایت فقیه هم شعبه ای از ولایت رسول الله است. و به ناچار آن که بنای بر بی تقوایی و لاابالی گری داشته باشد از دایره ی این ولایت خارج می گردد.




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 1:33 عصر | نویسنده : محمدجعفر خانی | نظر

.     96 مریم (آیه ی محبّت)
اصل آیه: إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَاتِ سَیَجْعَلُ لهَُمُ الرَّحْمَانُ وُدًّا
ترجمه: همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خداى رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب مى‏گرداند.
شرح و توضیح: پیش از این گفته بودیم که عمل صالح یعنی تقوا. پس این آیه در حال بیان یکی از ثمرات تقواست و آن ثمره عبارت است از محبوبیّت. اینجا خداوند متعال ضمانت کرده که اگر شما اهل ایمان و تقوا شدید تخم مهرتان را در مزرعه ی دل ها می کارم. و جالب این جاست که مؤمن متقی که باطناً از شهرت و محبوبیّت گریزان بوده و حتّی شرعاً پوشیدن لباس شهرت برایش ممنوع بوده است[78]اکنون به اراده ی الهی محبوب می گردد. یعنی آن چیزی که اهل دنیا برای رسیدن به آن به این در و آن در می زنند و چه بسا بدان دست نمی یابند اکنون به عنوان یک هدیه ازسوی خداوند متعال تقدیم مؤمن متّقی می شود. و امّا ارتباط این آیه با ولایت:
قال الصادق علیه السّلام: کان سبب نزول هذه الآیة أن أمیر المؤمنین ع کان جالسا بین یدی رسول الله ص فقال له قل یا علی «اللهم اجعل لی فی قلوب المؤمنین ودا فأنزل الله: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[79]
امام صادق (ع) می فرمایند: سبب نزول این آیه امیرالمؤمنن علیه السّلام می باشند که نزد رسول خدا نشسته بودند. پیامبر به ایشان فرمودند: بگو یا علی!« خدایا در قلوب مؤمنین نسبت به من محبّت قرار بده» پس خداوند متعال آیه ی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا را نازل کرد.[80]
گویا خداوند متعال می خواهد بگوید ای علی نیازی به دعای تو نیست. تو همین که کوه ایمان و تقوا هستی من خداوند محبتت را در دل ها قرار می دهم. و زبان حال ما نسبت به آستان رفیع آن مولا این است:
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را       که کس آهوی وحشی را از این خوش تر نمی گیرد[81]
5.     هفت و هشت بینه
آیه: إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصالحاتِ اولئِکَ همْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ * جَزائُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الانْهارُ خالِدینَ فِیها أَبَداً رَضِیَ‏اللَّهُ عَنْهُم وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لَمِنْ خَشِىَ رَبَّهُ‏
ترجمه: (امّا) کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) هستند. پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاویدان است، که نهرها از زیر درختانشان جارى است؛ همیشه در آن مى‏مانند؛ (هم) خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند؛ و این (مقام والا) براى کسى است که از پروردگارش بترسد.
شرح و توضیح: در این آیه خداوند متعال برای مؤمنینی که اهل عمل صالح (تقوا) هستند سنگ تمام گذاشته و می گوید این ها بهترین مخلوقات هستند و سپس از پاداش اخروی ایشان سخن می گوید. در ادامه با هم روایاتی را مرور می کنیم که متوجّه می شویم که منظور از خیر البریّه امیرالمؤمنین و شیعیان آن مولا هستند. پس ما باز هم در این آیه می بینیم از قلّه ی ولایت و شیعیان آن با صفت تقوا یاد شده است و این یعنی پیوند ناگسستنی ولایت و تقوا. و امّا روایات:
عن علی کرم اللّه تعالى وجهه قال: قال لی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم: «ألم تسمع قول اللّه تعالى إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ؟ هم أنت و شیعتک و موعدی و موعدکم الحوض إذا جثت الأمم للحساب یدعون غرا محجلین»[82]
امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند: رسول خدا به من فرمودند: آیا نشنیده ای سخن خداوند متعال را که می گوید: به درستی که کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند همان ها بهترین مخلوقات هستند؟ ایشان تو و شیعیانت هستند و وعده ی من و شما حوض کوثر هنگامی که امّت ها برای حساب می آیند و آن گاه شیعیان تو در حالی که روسفیدند فراخوانده می شوند.
عن جابر بن عبد الله قال کنا عند النبی صلى الله علیه و سلم فاقبل علی فقال النبی صلى الله علیه و سلم و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامة و نزلت إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ فکان أصحاب النبی صلى الله علیه و سلم إذا أقبل علی قالوا جاء خیر البریة[83]
جابربن عبدالله می گوید: نزد پیغمبر بودیم پس امیرالمؤمنین تشریف آوردند. پس پیامبر صلى الله علیه و سلم فرمودند:سوگند به آن که جانم در دست اوست به درستی که این مرد و شیعیانش همین ها قطعاً روز قیامت رستگارند. و این جا بود که این آیه نازل شد. و باز از همین جا بود که هر گاه امیرالمؤمنین می آمدند اصحاب می گفتند: بهترین مخلوقات آمد.
و عن ابن عباس قال لما نزلت إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ قال رسول الله صلى الله علیه و سلم لعلی هو أنت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین‏[84]
از ابن عباس منقول است که هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند: خیر البریّه تو وشیعیانت هستی در حال که روز قیامت هم خدا از شما راضى است و هم شما از خداوند خشنود هستید.
6.     آیات 5 تا 10 سوره ی انسان
آیه: انَّ الْابْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً* عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجّرُونَهَا تَفْجِیراً* یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً* وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اسِیراً* انَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَآءً وَ لَا شُکُوراً* انَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً
ترجمه: به یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است، از چشمه‏اى که بندگان خاصّ خدا از آن مى‏نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند. آن‏ها به نذر خود وفا مى‏کنند، و از روزى که شرّ و عذابش گسترده است مى‏ترسند، و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» مى‏دهند. (و مى‏گویند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام مى‏کنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى‏خواهیم. ما از پروردگارمان خائفیم، در آن روزى که عبوس و سخت است!
شرح و توضیح: مفسرین عامه و خاصه اتفاق دارند در اینکه این آیات در شأن امیر المؤمنین و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام و فضه کنیز آنها نازل شده است.[85]
در این آیات پنج ویژگی برای این والیان مذهب حقّه ی امامیّه ذکر شده است که همه ی این صفات دلالت بر اوج قلّه ی رفیع تقوا قرار دارند. به ویژه آن جا که بحث ایثار اهل بیت را مطرح می کند و می گوید: غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به «مسکین» و «یتیم» و «اسیر» مى‏دهند.
فرق است بین ایثار و انفاق. در انفاق عطا کننده به آن چیزی که می بخشد نیازی ندارد امّا در ایثار، شخص بخشنده با وجود نیاز خود آن شیء را در راه خدا می بخشد. ایثار کار هر کسی نیست و ارواح بلندی مثل این حضرات که این آیه در شأن ایشان نازل شده است می توانند از پس انجام آن به راحتی بر می آیند. ( لازم به ذکر است که در شأن نزول این آیه ابن عباس مى‏گوید حسن و حسین علیهماالسّلام  بیمار شدند پیامبر با جمعى از یاران به عیادتشان آمدند، و به على ع گفتند: اى ابو الحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مى‏کردى، على ع و فاطمه ع و فضه که خادمه آنها بود نذر کردند که اگر آنها شفا یابند سه روز روزه بگیرند (طبق بعضى از روایات حسن و حسین ع نیز گفتند ما هم نذر مى‏کنیم روزه بگیریم).
چیزى نگذشت که هر دو شفا یافتند، در حالى که از نظر مواد غذایى دست خالى بودند على ع سه من جو قرض نمود، و فاطمه س یک سوم آن را آرد کرد، و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: السلام علیکم اهل بیت محمد ص” سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمین هستم، غذایى به من بدهید خداوند به شما از غذاهاى بهشتى مرحمت کند. آنها همگى مسکین را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشیدند. روز دوم را هم چنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى که غذا را آماده کرده بودند (همان نان جوین) یتیمى بر در خانه آمد آن روز نیز ایثار کردند و غذاى خود را به او دادند (بار دیگر با آب افطار کردند و روز بعد را نیز روزه گرفتند). در سومین روز اسیرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى که صبح شد على ع دست حسن ع و حسین ع را گرفته بود و خدمت پیامبر ص آمدند هنگامى که پیامبر ص آنها را مشاهده کرد دید از شدت گرسنگى مى‏لرزند! فرمود! این حالى را که در شما مى‏بینم براى من بسیار گران است، سپس برخاست و با آنها حرکت کرد هنگامى که وارد خانه فاطمه س شد دید در محراب عبادت ایستاده، در حالى که از شدت گرسنگى شکم او به پشت چسبیده، و چشمهایش به گودى نشسته، پیامبر ص ناراحت شد.
در همین هنگام جبرئیل نازل گشت و گفت اى محمد! این سوره را بگیر، خداوند با چنین خاندانى به تو تهنیت مى‏گوید، سپس سوره” هل اتى” را بر او خواند.[86])
7.     46 هود
آیه: قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلین.
ترجمه: خدا فرمود: اى نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [داراى‏] کردارى ناشایسته است، پس چیزى را که به آن علم ندارى از من مخواه، همانا من تو را اندرز مى‏دهم که مبادا از ناآگاهان باشى.
بی تقوایی جلوی آقا زاده ها را از ورود به کشتی ولایت می گیرد!
حضرت نوح علیه السّلام صدها سال تبلیغ شریعت الهی خویش را نموده است و اکنون پس از این همه سال فقط تعداد کمی به او ایمان آورده اند. از این رو به درگاه الهی از قوم خود شکایت و ناله می کند و خداوند متعال او را مأمور به ساختن کشتی می کند. کشتی ساخته می شود. خبر ها از یک طوفان سهمگین حکایت می کند عذاب قوم نوح در دو قدمی آن ها قرار دارد. و [نوح‏] کشتى را مى‏ساخت و هرگاه گروهى از [اشراف و سرانِ‏] قومش بر او عبور مى‏کردند، او را به مسخره مى‏گرفتند. گفت: اگر شما ما را مسخره مى‏کنید، مسلماً ما هم شما را [به هنگام پدید آمدن توفان‏] همان گونه که ما را مسخره مى‏کنید، مسخره خواهیم کرد.[87]
[رویارویىِ نوح و قومش هم‏چنان ادامه داشت‏] تا هنگامى که فرمان ما فرا رسید و تنور فوران کرد، گفتیم: از هر [نوع حیوانى‏] یک زوج دوتایى [یک نر و یک ماده‏] و نیز خاندانت و آنان را که ایمان آورده‏اند، در کشتى سوار کن مگر کسى که پیش‏تر فرمان غرق شدن را بر ضد او لازم کرده‏ایم. و جز اندکى همراه او ایمان نیاوردند.[88] آن کشتى آنان را در میان موج‏هایى کوه‏آسا حرکت مى‏داد، و نوح فرزندش را که در کنارى بود، بانگ زد که اى پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش. گفت: به زودى به کوهى که مرا از [این‏] آب نگه دارد، پناه مى‏برم. نوح گفت: امروز در برابر عذاب خدا هیچ نگه دارنده‏اى نیست مگر کسى که [خدا بر او] رحم‏کند. و موج میان آن دو حایل شد و پسر از غرق‏شدگان گردید.[89]
و نوح [پیش از آن که توفان بیاید‏] پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! به راستى که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده‏ات [به نجات خاندانم‏] حق است و تو بهترین داورانى.[90] امّا چانه زنی این پیامبر خدا سودی نمی دهد خداوند می فرماید: «اى نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [داراى‏] کردارى ناشایسته است.»[91]
عمل غیر صالح یعنی بی تقوایی یعنی پسر نوح نبی با این که پسر نبی خداست امّا بی تقوایی کاری به سرش می آورد که خداوند می گوید این پسر از اهل تو نیست. معلوم می شود قرابت نسبی ملاک نیست. سنخیّت روحی یعنی ایمان و عمل صالح ملاک است. داستان ولایت اهل بیت هم همین گونه است. اتفاقاً پیامبر اعظم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم می فرمایند: أهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق‏[92]: اهل بیت من مانند کشتی نوح اند کسی که سوار بر این کشتی شود نجات پیدا می کند و کسی که سرپیچی از این کشتی کند غرق می شود.
تقوا از سفارشات مؤکّد اهل بیت است و بنابراین بی تقوایی خود یکی از مصادیق تخلّف از فرامین اهل بیت محسوب می شود که در این حدیث موجب غرق شدن شمرده شده است. و وقتی که اهل بیت مانند کشتی نوح باشند طبیعتاً کسی که دارای عمل غیر صالح باشد خود به خود تمایلی به سوار شدن در این کشتی ندارد چرا که به موجب این بی تقوایی اهلیتی با اهل بیت نخواهد داشت.
آقازاده های منحرف در جمهوری اسلامی
در نظام مقدّس جمهوری اسلامی که در آن ولی فقیه( به عنوان ادامه دهنده ی مسیر ولایت اهل بیت در زمان غیبت امام زمان -عجّل الله فرجه- ) در رأس حکومت قرار دارد، ما شاهد فرزندان و نوادگان برخی از آقایان علما بوده و هستیم- که همچون پسر نوح- به دلیل بی تقوایی و گرایش به گروه های انحرافی خود بخود کارشان به مقابله با نظام و اهداف و آرمان های پدرشان کشیده شد. برخی از این افراد عبارت اند از:
1.      مجتبی طالقانی فرزند مرحوم آیت الله طالقانی(وی با کنار گذاشتن اسلام و گرایش به مارکسیسم ضربه ی شدیدی به حیثیّت خانواده ی خود وارد آورد. وی هم اکنون در آلمان زندگی می کند.)
2.      حسین جنّتی فرزند حضرت آیت الله جنّتی (وی نیز به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعد از انقلاب در یک سانحه کشته شد.)
3.      وحید لاهوتی فرزند آیت الله حسن لاهوتی اشکوری(وی نیز به سازمان مجاهدین خلق پیوست و بعد از انقلاب خودکشی کرد.)
4.      رشید حسنی فرزند آیت الله حسنی( وی که گرایش شدید کمونیستی داشت پس از انقلاب اعدام شد.)
5.      دو پسر آیت الله محمّدی گیلانی( عضو منافقین شده بودند و پدرشان حکم اعدامشان را صادر کرد و این حکم اجرا شد.)
6.      سیّد حسین خمینی نوه ی حضرت امام و فرزند مرحوم حاج آقا مصطفای خمینی( وی از همان ابتدا در طیف حامیان بنی صدر و مجاهدین قرار گرفت… امام در نامه ای به او این گونه نوشتند:« …من امید دارم که شما با مجاهدت در تحصیل علوم اسلامی و با تعهّد به اخلاق اسلامی و مهار کردن نفس اماره بالسّوء، برای آتیه مورد استفاده واقع بشوی من علاوه بر نصیحت پدری پیر به شما امر شرعی می کنم که در این بازی های سیاسی وارد نشوی…» وی هم اکنون در ایران است.)[93]
8.     19 جاثیه
آیه: وَ اللَّهُ وَلىِ‏ُّ الْمُتَّقِین‏.
ترجمه: و خداوند متولی و دوستدار پرهیزکاران است.
شرح و توضیح: این آیه یکی از صریح ترین آیاتی است که در آن خداوند متعال سخن از گستراندن چتر ولایت ویژه ی خود بر سر اهل تقوا می زند.
9.     62 و 63 یونس
آیه: أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ(62) الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُون‏
ترجمه: آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند. (62) همانان که ایمان آورده‏اند و همواره پرهیزکارى دارند.
شرح و توضیح: در این دو آیه خداوند متعال پس از بیان نتایج و بهره مندی های ولی خدا شدن، اولیائش را در دو جمله ی پرمغز و مختصر معرفی می کند: همانان که ایمان آورده‏اند و همواره پرهیزکارى دارند.
پس می بینیم که راه رسیدن به مقام اولیاءاللهی ایمان و تقواست.
10.83 و 84 صافّات
آیه: وَ إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَابْرَاهِیمَ(83) إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ(84)
ترجمه: و به راستى ابراهیم از پیروان نوح بود، (83) هنگامى که با دلى پاک به سوى پروردگارش آمد.
شرح و توضیح: کلمه ی «شیعة» به معناى گروهى است که تابع رئیس خود باشند و امام صادق علیه السلام فرمودند: قلب سلیم قلبى است که جز به خداى تعالى به چیزى وابسته نباشد.[94]
از مهمترین پیام های این آیه این است که کسى شیعه ی واقعى و پیرو راستین پیامبران است که از قلبى سلیم و پاک برخوردار باشد. اکنون قضاوت با شماست: آیا ملاقات پروردگار با همراه داشتن قلبی سلیم بدون یک عمر مراقبت و تقوا از این خانه ی دل امکان پذیر است؟ و آیا اگر شیعه ی حضرت نوح شدن قلب سلیم می خواهد شیعه ی علی بن ابی طالب شدن قلب سلیم نمی خواهد؟
روایات[95]
ازجمله ی روایات مشهوری که در این زمینه صادر شده است روایاتی است که در آن پیامبر و همچنین حضرات امامان معصوم علیهم صلوات الله اجمعین از تعبیر «لیس منّا» یا «منّا اهل البیت» استفاده کرده اند که در اینجا ما ابتدا این دو دسته از روایات را مورد بررسی قرار می دهیم و سپس سایر روایات مربوطه را.




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 12:55 عصر | نویسنده : محمدجعفر خانی | نظر

تقوا در قرآن
سفارش به تقوا در جای جای قرآن کریم موج می زند. قرآن علاوه بر این که به کرّات از لفظ تقوا و مشتقات آن نام برده با عبارات غیر مستقیم و کنایی نیز از این اکسیر ارزشمند فراوان یاد کرده است. به عنوان مثال هر جا در قرآن از عمل صالح سخن به میان آمده است نوعی اشعار به مفهوم تقوا وجود دارد. و این همه حکایت از اهمیّت فوق العاده ی این بحث نزد قرآن کریم دارد. قرآن یک بار به در سوره ی عصر به زمان سوگند می خورد و می گوید آدمیزاد در گرداب خسارت است مگر کسانی که ایمان آورده و اهل عمل صالح یا همان تقوا باشند.[50] در جای دیگر این افراد را بهترین مخلوقات بیان کرده[51] ویک جا می فرماید: تا آنجایی که می توانید تقوا پیشه کنید[52] و آن گاه که به این آیه می رسد که «آن گونه که شایسته ی خداست تقوای الهی پیشه کنید»[53] کمر سالکان کوی حق را با همین یک آیه خم می کند. و وقتی می فرماید: إِنَّ أَکْرَمَکمُ‏ْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَئکُم[54]‏ برای متّقین سنگ تمام می گذارد. با این همه آدمی وقتی برکات شگفت انگیز و زیبای تقوا را می شنود دوست دارد همیشه جز به تقوا فکر نکند: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِْم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ[55]: و اگر اهل شهرها و آبادى‏ها ایمان مى‏آوردند و پرهیزکارى پیشه مى‏کردند، یقیناً [درهاىِ‏] برکاتى از آسمان و زمین را بر آنان مى‏گشودیم. وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ[56]:و کسی که تقوا پیشه کند برایش راه گشایش قرار می دهیم و از جایی که خودش هم به حساب نمی آورد روزی اش را می رسانیم.
توضیح این که اگر در فضیلت تقوا همین یک آیه نازل شده بود برای تحریک افراد به تقوا کفایت می کرد چرا که مخرجا مطلق آمده و هیچ گونه قیدی نخورده است و در واقع خداوند متعال می خواهد بگوید ما نمی گذاریم انسان متّقی به هیچ وجه در زندگی اش درمانده شود کافی است یک مشکلی در درس یا کسب یا خانواده یا… انسان پرهیزکار پیش بیاید ما بی درنگ بنابر این سنّت خودمان یک راه گشایش پیش پایش قرار می دهیم.
یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یجَْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیَِّاتِکمُ‏ْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ  وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمْ [57]
اى اهل ایمان، اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنى دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید) و گناهان شما را بپوشاند و شما را بیامرزد، که خدا داراى فضل و رحمت بزرگ است.
توضیح آن که فرقان یعنی وسیله ی تشخیص حق از باطل. و اولاً پیدا کردن فرقان نتیجه ی طبیعی از اثرات وضعی تقواست چون انسان متقّی به خاطر پرهیز از گناه چشم قلبش آلودگی ندارد و به همین علّت دچار دوبینی، دوربینی، و یا ضعف و یا نزدیک بینی نمی شود. شاعر عرب در این باره می فرماید:
أنارَةُ العقلِ مکسوفٌ بِطوعِ الهَوی[58] یعنی خورشید عقل در پی پیروی کردن از هوای نفس به کسوف می رود.
ثانیاً ما می توانیم از این آیه این استفاده را بنماییم که کسانی که در فتنه ها- یعنی در معرکه ی آمیختگی حق و باطل- دچار سردرگمی می شوند و چه بسا به جانب باطل روی می آورند قطعاً اهل تقوا نبوده اند. چرا که اگر اهل پرهیزکاری می بودند این آیه –که بیان گر یکی دیگر از سنّت های الهی است- شامل حالشان می شد. فصل سوّم
بررسی ارتباط ولایت و تقوا
اکنون پس از این که به جهان ولایت و جهان تقوا نیم نگاهی افکندیم سراغ جان بحث این مقاله یعنی بررسی و کالبد شکافی چند و چون ارتباط ولایت و تقوا می رویم و در حقیقت در پی آنیم که ببینیم آیا بین این دو مقوله ارتباطی هست یا نه؟ بدین منظور ابتدا چند آیه از قرآن کریم و سپس روایاتی که در این زمینه از دهان گهرافشان والیان مذهب حقّه ی امامیّه علیهم صلوات الله اجمعین صادر گشته را مورد تتبّع قرار می دهیم. ان شاء الله تعالی
آیات
1.     35 مائده
آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (35)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از خدا پروا کنید و (براى تقرب) به سوى او وسیله بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
شرح و توضیح: قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) فی قوله تعالى: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ: «أنا وسیلته»[59].
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مورد گفتار خداوند متعال که می فرماید: «و به سوی او وسیله بجویید» می فرمایند: من وسیله ی خداوند هستم.
عن النبی صلىّ اللَّه علیه و آله و سلم الأئمّة من ولد الحسین علیهم السلام من أطاعهم فقد أطاع اللَّه و من عصاهم فقد عصى اللَّه هم العروة الوثقى‏ و الوسیلة الى اللَّه.[60]
از پیامبر اعظم صلّی الله علیه وآله منقول است: {وسیله در این آیه} امامان از فرزندان امام حسین علیه السّلام هستند کسی که از ایشان اطاعت کند حتماَ از خدواند اطاعت کرده است وکسی که از ایشان نافرمانی کند قطعاً نافرمانی خدا را نموده است. ایشان ریسمان محکم و وسیله ی {تقرّب} به سوی خدا هستند.
با توجه به این دو حدیث می بینیم که خداوند متعال پس از سفارش به تقوا بی درنگ سراغ بحث ولایت می رود و رستگاری را در گرو این دو مقوله- البته به ضمیمه ی جهاد- می داند: لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. علاوه بر این که تقدّم «اتقواالله» بر «ابتغوا الیه الوسیله» اشاره ای لطیف به تقدم تقوا بر ولایت است و شاید بخواهد بگوید ورود در حصن ولایت منوط به گذشتن از پل تقواست.
2.     10 روم
آیه: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُن
ترجمه[61]: سپس سرانجام کسانى که اعمال بد انجام دادند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره کردن آن برخاستند [62]
شرح و توضیح: این آیه بر ارتباط ولایت و تقوا دلالت صریح ندارد بلکه از این باب که می گوید سرانجام بدکاران به تکذیب آیات الهی کشیده شد و اعظم آیات و بزرگترین آنها انبیاء و اولیاء علیهم السّلام مى‏باشند.[63]گواه این مطلب است که بدکاری و نبود تقوا(الَّذِینَ أَساؤُا) سرانجام به تکذیب صاحبان ولایت که که اعظم مصادیق آیات الله هستند می انجامد.
یک نمونه ی روشن تاریخی
حضرت زینب کبرا آن قهرمان کربلا، و شاگرد مکتب پدرش على مرتضى و مادرش فاطمه زهراء علیهم السّلام در زمان اسارت خویشتن در شهر شام در مقابل یزید بن معاویه آن خون آشام عصر خطبه‏اى ایراد کرد که یزید را از افراد آیه ی مورد بحث معرفى کرد. چرا که یزید در حضور آن بانوى با عظمت، شروع به خواندن اشعارى نمود که کفر خود را ثابت کرد. بخشی از آن اشعار را با هم مى‏خوانیم:
لَعِبَت هاشم بالمُلک فلا             خبر جاءَ و لا وَحى نَزَل.
لَستُ مِن خندف اِن لَم انتَقم             مِن بَنى احمَد ما کانَ فَعَل.
یعنى بنى هاشم، مقام سلطنت را ملعبه و بازیچه قرار دادند. نه خبرى آمد و نه وحى ای نازل شد 2- من از نسل (خندف) نیستم، اگر از پسران احمد درباره ی کارى که کردند انتقام نگیرم!
و چون این اشعار که معنى آنها: انکار وحى و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است بر کفر یزید دلالت و صراحت دارند لذا حضرت زینب کبرا سلام اللّه علیها یزید را از افراد آیه ی مورد بحث معرفى کرد، و به وى فرمود: (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ …)[64]
آرى گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مى‏افتد، و روح ایمان را مى‏خورد و از بین مى‏برد، و کار به جایى مى‏رسد که سر از تکذیب آیات الهى در مى‏آورد، و از آن هم فراتر مى‏رود، و او را به استهزاء و سخریه ی پیامبران و آیات الهى وامى‏دارد، و به مرحله‏اى مى‏رسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه ی عذاب دردناک الهى راهى باقى نمى‏ماند![65]
3.     119 توبه
آیه: یا ایّها الّذین آمَنوا اتَّقوا الله و کونوا مَعَ الصادِقین
ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و همواره همراه صادقین باشید.
شرح و توضیح: اولاً واژه ی «کونوا» دلالت بر استمرار می کند( به همین خاطر کلمه ی همواره در ترجمه آمده است.) ثانیاً احادیثی که در ذیل این آیه به دست ما رسیده است که همگی دلالت بر این مطلب دارند منظور از صادقین اهلبیت علیهم صلوات الله اجمعین یا نماد ولایت امیرالمؤمنین علیه السّلام می باشد[66]. که ما فقط تعدادی از آن ها را در این جا خواهیم آورد. بنابراین در این آیه هم مشاهده می کنیم بحث ولایت و تقوا دست در آغوش یکدیگر آمده است. و حکایت از جدایی ناپذیری این دو مقوله دارد. وامّا احادیث:
?     عن برید بن معاویه العجلى قال: سألت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: اتقوا الله و کونوا مع الصادقین قال: ایانا عنى[67].
از برید بن معاویه العجلى نقل شده که می گوید از امام باقر علیه السّلام از این این آیه پرسیدم. امام فرمودند:
ما{اهل بیت} منظور هستیم.
و همین حدیث را جناب صفار در کتاب (بصائر الدرجات) نقل کرده است.[68]
?     محمد بن الحسن الصفار: عن الحسین بن محمد عن معلى بن محمد عن الحسن عن احمد ابن محمد قال: سألت الرضا (علیه السلام) عن قول الله عز و جل: اتقوا الله و کونوا مع الصادقین قال: الصادقون: الائمه الصدیقون بطاعتهم.[69]
احمد بن محمد می گوید از امام رضا علیه السّلام در مورد این آیه پرسیدم امام فرمودند: صادقون فقط ائمه هستند که در اطاعت کردن خداوند متعال صدیق هستند.
?     قال امیر المؤمنین (علیه السلام): فأنشدتکم الله جل اسمه ا تعلمون ان الله انزل یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین فقال سلمان: یا رسول الله ا عامه هى ام خاصه؟ فقال: اما المؤمنون فعامه لان جماعه المؤمنین امروا بذلک و اما الصادقون فخاصه لاخى على و الاوصیاء من بعده الى یوم القیامه؟ قالوا: اللهم نعم.[70]
سلیم بن قیس هلالى چنین نقل مى‏کنند: که روزى امیر مؤمنان علیه السّلام با جمعى از مسلمانان گفتگو داشتند از جمله فرمودند: شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا مى‏دانید هنگامى که خدا” یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین” را نازل کرد سلمان گفت: اى رسول خدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند: مامورین به این دستور همه ی مؤمنانند و امّا عنوان صادقین مخصوص برادرم على علیه السّلام و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است. هنگامى که على علیه السّلام این سؤال را کردند حاضران گفتند آرى این سخن را از پیامبر ص شنیدیم.
?     عن ابى حمزه الثمالى قال: قال ابو جعفر (علیه السلام): یا ابا حمزه انما یعبد الله من عرف الله و اما من لا یعرف الله کأنما یعبد غیره هکذا ضالا. قلت: اصلحک الله و ما معرفة الله؟ قال: یصدق الله و یصدق محمدا رسول الله (صلى الله علیه و آله) فى موالاة على (علیه السلام) و الائتمام به و بأئمه الهدى من بعده و البراءه الى الله من عدوهم و کذلک عرفان الله. قال: قلت: اصلحک الله اى شى‏ء اذا عملته انا استکملت حقیقة الایمان؟ قال: توالى اولیاء الله و تعادى اعداء الله و تکون مع الصادقین کما امرک الله. قال: قلت: و من اولیاء الله و من اعداء الله؟ فقال: اولیاء الله محمد رسول الله و على و الحسن و الحسین و على بن الحسین ثم انتهى الامر الینا ثم ابنى جعفر- و اومأ الى جعفر و هو جالس- فمن والى هؤلاء فقد والى الله و کان مع الصادقین کما امره الله. قلت: و من اعداء الله اصلحک الله؟ قال: الاوثان الاربعه. قال: قلت: من هم؟ قال: ابو الفصیل و رمع و نعثل و معاویه و من دان بدینهم فمن عادى هؤلاء فقد عادى اعداء الله.[71]
ابو حمزه می گوید امام باقر علیه السّلام فرمودند: ای ابوحمزه! فقط کسی که خدا را شناخته خدا را عبادت می کند. و امّا کسی که خدا را نشناخته مثل این است که غیر خدا را عبادت می کند این چنین گمراه است. گفتم : خدا اصلاحت کند معرفت خدا چیست؟ فرمودند: تصدیق کند خدا را و تصدیق کند پیامبر را در مورد ولایت علی علیه السّلام و {لزوم} مأموم شدن مردم نسبت به {امامت} حضرت علی و نسبت به {امامت} ائمّه ی هدای بعد از حضرت علی و بیزاری جستن به سوی خدا از دشمنان ایشان و این چنین است شناخت خدا. ابو حمزه می گوید گفتم خدا خیرت دهد چه چیزی است که هنگامی که من آن را انجام دادم حقیقت ایمانم کامل می شود؟ امام فرمودند: دوست داشتن و پیروی کردن اولیاء خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا و این که همراه صادقین باشی همان گونه که خدا تو را به آن فرمان داده است. می گوید گفتم اولیاء خدا و دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ پس فرمودند اولیاء خدا محمّد رسول خداست و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین سپس امر امامت به من{امام باقر علیه السّلام} پایان یافته سپس فرزندم جعفر است – و اشاره کردند به امام صادق علیه السلام در حالی که در مجلس نشسته بود- پس کسی که ایشان{ اهل بیت} را دوست بدارد پس همراه صادقین خواهد بود همان طور که خداوند او را{ به همراهی با صادقین} فرمان داده است. گفتم دشمنان خدا چه کسانی هستند؟ خدا خیرت دهاد! فرمودند: بت های چهار گانه. گفتم: این بت ها که می گویید چه کسانی هستند؟ فرمودند: ابو الفصیل و رمع و نعثل[72] و معاویه و کسی که دیانت کند به دین این ها. پس کسی که با این ها دشمنی کند حتماً با دشمنان خدا دشمنی کرده است.
?     ابن شهر آشوب: من (تفسیر ابى یوسف یعقوب بن سفیان) حدثنا مالک بن انس عن نافع عن ابن عمر قال: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله قال: امر الله الصحابه ان یخافوا الله ثم قال: و کونوا مع الصادقین یعنى مع محمد و اهل بیته.[73]
” نافع” از” عبد الله بن عمر” در تفسیر آیه چنین نقل مى‏کند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند سپس فرمود: کونوا مع الصادقین یعنى مع محمد و اهل بیته (با پیامبر اسلام و خاندانش).
از اهل سنت نیز از ابن عبّاس این گونه نقل شده:
?     عن ابن عباس فى قوله تعالى: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین. قال: هو على بن ابى طالب (رضى الله عنه) خاصه.[74]
ابن عباس در مورد این آیه می گوید: منظور از صادقین فقط علی بن ابی طالب است.
پیام مهمّ این آیه برای مدعیّان ولایت
در کنار همه ی آن چه که گفته شد یک نکته ی جالب باقی مانده است و آن این که چرا خداوند متعال از اهل بیت علیهم السّلام به عنوان صادقین نام برده است؟ اهل بیت صفات زیادی دارند خداوند می توانست بگوید کونوا مع العالمین یا کونوا مع المجاهدین یا تعبیرات دیگر. راز این تعبیر، اهمیّتِ فوق العاده ی راستی و صداقت است. خداوند آهسته می خواهد در گوش ما بگوید اهل بیت صادق اند و تو ای آن که دوست داری نام شیعه ی امیرالمؤمنین را بر تو بنهند بدان که این خانواده را با دروغ و بی صداقتی سر سازگاری نیست. شیعه ی علی ابن ابی طالب شاگرد مکتب جعفر ابن محمد علیه السّلام است که لقبشان «صادق» است[75] و مادرش بانویی است که از بس صداقت داشت صدّیقه اش نام نهادند.-درود خداوند متعال بر این مادر و بر این فرزندان.- در اهمیّت صدق و راستی صدّیق اکبر امیر مؤمنان علیه السّلام می فرمایند: «الصِّدْقُ عِمادُ الإِسْلامِ وَدَعامَةُ الإِیمانِ ؛ صدق و راستى ستون اسلام و پایه ی ایمان است.»
اگر ستون ساختمانى برداشته شود، فرو مى‏ریزد. اگر مسلمانى صدق و راستى نداشته باشد، اسلام و ایمانش نابود مى‏گردد. و در کلام دیگر: «الصِّدقُ أَقْوى‏ دَعائِمِ الْإیمانِ (اگر براى ایمان ستون‏هاى متعدّدى تصوّر کنیم) صدق و راستى قوى‏ترین و استوارترین پایه‏هاى ایمان است.» همانند ستون وسط خیمه که اگر برداشته شود خیمه نقش بر زمین مى‏شود و براى لحظه‏اى بر پا نمى‏ماند. و در جمله ی سومی: «الصِّدقُ صَلاحُ کُلِّ شَی‏ءٍ وَالْکِذْبُ فَسادُ کُلِّ شَی‏ءٍ. صدق مایه ی اصلاح هر چیزى است و دروغ هر چیزى را نابود و فاسد مى‏کند.»[76]
آری دروغ یک بی تقوایی بزرگ و دشمن روشن و تابلو دار صداقت است. امّا دروغ فقط به زبان منحصر نمی شود. ما دروغ عملی هم داریم: تقلّب یک دروغ عملی است[77] و چون صادق واقعی کسی است که علاوه بر دوغ اهل تقلّب هم نیست. و از طرفی اهلبیت علیهم السّلام نیز صادق اند نتیجه می گیریم که ولایت مدار حقیقی نه اهل دروغ و نه اهل تقلّب است.
بنابراین دیدیم که این آیه از دو راه و از دو مسیر بر ارتباط بین ولایت و تقوا دلالت می کند یکی ظاهر آیه که می فرماید تقوا پیشه کنید و معیّت روحی با اهل بیت علیهم السّلام داشته باشید و دومی نکته ی ظریف و لطیفی بود که در واژه ی صادقین تعبیه شده بود.




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 12:53 عصر | نویسنده : محمدجعفر خانی | نظر

فصل دوّم
نیم نگاهی به جهان تقوا
تعریف تقوا
امروزه دیگر بر کسی پوشیده نیست که برای «زندگی بهتر در این دنیا» به یک بدن سالم نیازمندیم و برای حفظ سلامت این بدن محتاج یک «مراقبت همیشگی» از آن هستیم. مراقبت از بدن یعنی غذاهای آلوده و فاسد نخوردن، آب غیر بهداشتی ننوشیدن، استشمام نکردن بو های مسموم، حفاظت بدن از گزند سرماها و گرماهای شدید و حیوانات درّنده و موذی و صداهای گوش خراش و اشیاء برّنده و نوک تیز و… . امّا آیا «انسان» فقط از بدن تشکیل شده است؟ پس اینکه می گویند «روح انسان»، «جان انسان»، «روان انسان» یعنی چه؟ جایگاه این روح و جان و روان کجاست؟ آیا هنگام خوابیدن این بدن ماست که خواب می بیند؟ فعلاً در مقام اثبات روح نیستیم ولی همین قدر بدانید که حکما در این زمینه حرف های زیادی زده اند و در نتیجه وجود روح را-هرچند در واقع از بدیهیّات است- ثابت نموده اند.
آری همان طور که جسم آدمی به مراقبت، پرورش و نیرومندی نیازمند است. روح آدمی نیز به حفاظت و صیانت و تکامل و رشد نیاز دارد. تقوا شاید یک نوع محدودیّت باشد- که هست- امّا همان طور که اگر جسم خود را در لباس می پوشانیم و در هر محیطی قرار نمی دهیم قصد محدود کردن آن را نداریم بلکه به جهت حفظ بهتر آن، چنین می کنیم مراقبت از روح از گزند آفات و آسیب ها نیز برای آن است که آلودگی ها و پستی ها دامن آن را نیالاید.
این گونه صیانت از قلب و روح را «تقوا» نامیده اند. تقوا از ماده ی «وقایه» عبارتست از «محافظت چیزی از هر چه که به آن زیان می رساند و تقوا یعنی حفظ نفس از آنچه بیم آن می رود.»[37]
از سالکی پرسیدند که «تقوا چگونه است؟» گفت: «هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه می کنی؟» گفت «دامن برمی گیرم و خویشتن را مواظبت می نمایم.» گفت: «در دنیا نیز چنین کن که تقوا این گونه است»[38]
اهمیّت تقوا
چطور ممکن است به مراقبت از بدن معتقد باشیم امّا اعتقادی به مراقبت از روح و روان خویش نداشته باشیم در حالی که حساسیّت و اهمیّت روان از جسم بسی بیشتر است. چون بر اساس دیدگاه اسلامی آخرت انسان صرفاً در گرو پاک سازی جان و روان است:«یومَ لایَنفَعُ مالٌ وَ لابَنون الّا مَن اتَی الله بِقَلب سَلیم[39]» «روزى که هیچ مال و اولادى سود نمى‏دهد، مگر کسى که دلى سالم [از رذایل وخبایث‏] به پیشگاه خدا بیاورد.[40]» پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله) تقوا را «رزق و روزی» می دانند که هرکسی که از آن بهره مند گردد خیر دنیا و آخرت نصیبش گشته است: «من رزق فقد رزق خیر الدنیا و الآخره»[41] آن حضرت در توصیه به جناب ابوذر تقوا را در رأس همه امور و سرآمد همه کارها معرفی می کنند و می فرمایند: «علیک بتقوی الله فأنّه الأمر کله»[42] و هنگامی که از امام علی(علیه السّلام) از با فضیلت ترین کارها سؤال می شود امام انگشت تأکید خود را بر همین مسأله می گذارند[43].دربیان اهمیت تقوا همین بس که قرب الی الله که اساسی‏ترین کمال است به معرفت و تقوا وابسته است و زن یا مردی که از تقوا و معرفت بیشتری برخوردار است از قرب بیشتری بهره‏مند است.[44]
حقیقت تقوا
تأمّل و اندیشه در واقعیت‏های موجود در عالم نشان می‏دهد که هر متحرّکی در مسیر حرکت خود در معرض خطر و آستانه ی سقوط و هلاکت قرار خواهد گرفت. از این رو به کنترل کننده‏ای نیاز دارد تا از سقوط و انحطاط نجات پیدا کند، که نمونه ی ساده و محسوس آن وسایط نقلیه، مانند اتومبیل، موتور، دوچرخه و… است.
انسان نیز موجودی متحرّک است که حیاتش حرکت وی است. در این مسیر مهلکه‏هایی وجوددارد که او برای حرکت در آن ناچار به داشتن کنترل کننده و بازدارنده است. به بیان دیگر: حیات عقلی و انسانی انسان که حیّ متألّه است او را به پیروی از اصولی معین که برگرفته از عقل، یا نقل است، وا می‏دارد به گونه‏ای که ناچار است در چهار چوبی معیّن حرکت کند و از آن تجاوز و تعدّی نکند. لازمه این تقید و پای بندی آن است که نیرویی درونی هنگام تحریک هواها و هوس‏های درونی و بیرونی او را نگه‏داری کند. این نیروی نگه‏دارنده را اصطلاحاً تقوا می‏نامند[45].
ضرورت تقوا
انسانی که در مسیر سیر و سلوک است و تلاش می‏کند خود را به ضوابط و چهارچوب‏های شرع مقدّس مقیّد کند همواره در معرض تهاجم دشمن عنود و پرکینه‏ای است که به عزّت خدا قسم یاد کرده تا راه را بر او ببندد: (قال فبعزّتک لأُغوینّهم أجمعین)[46] از این رو در تمام لحظات به سپر گرفتن و مبارزه کردن در پناه آن نیاز دارد. از سوی دیگر دشمنی شیطان همه جانبه و به اندازه قدرت و استطاعت اوست: (قال فبما أغْویتنی لأقعدنّ لهم صراطک المستقیم  ثمّ لاتینّهم من بیْن أیدیهم ومِنْ خَلْفهم وعن أیْمانهم وعن شمائلهم ولا تجد أکثرهم شاکرین)[47] در نتیجه مبارزه و سپر گرفتن انسان نیز باید همه جانبه و به اندازه قدرت و استطاعت او باشد؛ (فاتّقوا الله ما استطعتم)[48] افزون بر این، معیت قیّومیه و دائمی خداوند و نظارت او بر بندگان: (وهو معکم أین ما کنتم والله بما تعملون بصیر)[49] زمینه این تقوا و مراقبت دائمی و همیشگی را فراهم می‏کند.




تاریخ : دوشنبه 94/6/16 | 12:47 عصر | نویسنده : محمدجعفر خانی | نظر

  • paper | فروش بک لینک | قالب وبلاگ